ماجرای مردی که در طواف کعبه دستش به یک زن چسبید و دیگر جدا نشد!

ماجرای مردی که در طواف کعبه دستش به یک زن چسبید و دیگر جدا نشد!


ماجرای مردی که در طواف کعبه دستش به یک زن چسبید و دیگر جدا نشد


امام حسین(ع) و ساربان؛

علما را حاضر نمود و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت: آیا از خانواده پیامبر(ص) کسى هست؟

امام صادق(ع) فرمود: زنى در کعبه طواف مى‌کرد و مردى هم پشت سر آن زن مى‌رفت آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن گذاشت؛ خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانید.

مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد. کسى را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت: آیا از خانواده پیامبر(ص) کسى هست؟

گفتند: بلى حسین بن على(ع) اینجاست. شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند.

حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتى مکث فرمود: و بعد دعا کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.

امیر مکه گفت : اى حسین علیه السلام آیا حدى نزنم ؟ گفت: نه.
صاحب کتاب گوید: این احسانى بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد اما همین ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت در تاریکى شب یازدهم به خاطر گرفتن بند دست حضرت را قطع کرد.

منبع:یکصد موضوع 500 داستان نوشته سید على اکبر صداقت

نظرات 2 + ارسال نظر
نازنین پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:42

این ناسپاسیا هنوزم وجود داره و ای کاش ادم بتونه مثل امام حسین (ع) فداکار باشه و جز خدا هیچ کس براش مهم نباشه

مسعود شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:25

منابع این داستان چیه؟فقط آقای صداقت ذکرکرده

سلام دوست عزیز بنده جای دیگه ای این مطلب و ندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد