ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زندگی یعنی چه ؟
دخترک فکری بود
فکر آن انشایی که معلم می خواست
" زندگی یعنی چه ؟ "
دخترک از پدر پیر و زمینگیرش خواست
تا دهد پاسخ او
پدرش شرمنده ، خسته و درمانده
روی از او برگرداند
سر به زانو زد و آرام گریست
دخترک اما ، تنها
لرزش شانه ی او را نگریست
وقتی از سوی پدر پاسخش را نگرفت
رو به مادر کرد و
با نگاهش پرسید:
" زندگی یعنی چه ؟ "
مادر او انگار غرق احساس پدر بود هنوز
در نگاه خیسش عشق فریاد کشید
بار دیگر پرسید
" زندگی یعنی چه ؟ "
مادرش در عوض پاسخ او
سوزنی داد به دستش و به او گفت
که این را نخ کن
" زندگی یعنی این ! "
دخترک سوزن نخ کرده به دست
زل به مادر زد و
محو تنهایی دستان پر از مهرش شد
متن انشاء این شد:
زندگی یعنی: شرم غمگین پدر از دختر
لرزش شانه و چرخاندن صورت به سمتی دیگر
زندگی یعنی اشک پنهان پدر
عشق سرشار و دل دریایی
زندگی یعنی دست تنهایی و صبر مادر
زندگی رد شدن از روزنه ی این دنیاست
تلخ خندی ست ولی
گاه گاهی زیباست . . .
سلام.بسیار زیبا بود.واقعا وضع زندگی امروز مردم ایران رو گفته.ببینید در کشورهای دیگه هم اینطوریه؟همه شاد همه چهره ها شاداب