داستانک

هدیه ای برای پدر

سالها پیش مرد فقیری همراه همسر و دختر3ساله اش زندگی می کرد.شب کریسمس نزدیک بود و دخترک در فکر تهیۀ هدیه ای برای پدرش بود.یکروز پدر با درخت کریسمس کوچکی به خانه آمد.دخترک بادیدن درخت خوشحال شد اما باید دست به کار میشد،دیگر برای تهیۀ هدیه خیلی دیر شده بود.او کاغذ کا دو طلایی رنگی برداشت تا جعبه ای درست کند.پدر با دیدن تکه های کاغذ بسیار عصبانی شد واو رابه خاطر هدر دادن کاغذ کادو تنبیه کرد.صبح روز بعد دخترک هدیهای برای پدرش آورد.جعبه ای بود که با همان کاغذ کادو درست شده بود.مرد از رفتار تند دیروز خود،خجالت کشید.جعبه راباز کرد،اما جعبه خالی بود.دوباره عصبانی شد ودر حالی که فریاد میزد گفت:نمی دانی نباید جعبۀ خالی به کسی هدیه بدهی؟

دخترک درحالی که اشک می ریخت با نگاهی غمگین رو به پدرش گفت:پدر جان این جعبه اصلا خالی نیست من آنرا پر از بوسه کرده ام.همۀ آنها برای توست.

پدر بیصدا در هم شکست.درحالیکه چشمانش پر از اشک بود دختر کوچکش را در آغوش گرفت و به آرامی گریست...

مدتی بعد دخترک در یک تصادف  کشته شد.از آن به بعد هر وقت پدر دلتنگ دخترکش میشد،یک بوسۀخیالی از جعبه بیرون آورده و عشق و احساس لطیف ذخترکش را به یاد می آورد......

در حقیقت به هر کدام از ما به عنوان انسان،جعبه ای طلایی داده شده که پر از بوسه ها و عشق های بی قید و شرط است.

از خداوند،اعضای خانواده، دوستانمان و...

این بهترین ثروتی است که وجود دارد و کسی نمی تواند با ارزش تراز آنرا داشته باشد.


نظرات 1 + ارسال نظر
معین شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:47 http://parsinameh.blogsky.com

هممون زود قضاوت میکنیم ...
سبز باشی
راستتی خوشحال میشم یه سری هم به وب من بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد