داستانک

دلتنگی برای یک تکیه گاه ...


تا حالا فکر کردین که چرا یه مدت توی جاده زندگی با یکی هم مسیر می شین، بعد سر یه دو راهی هر کدوم مسیر تازه ای رو انتخاب میکنید ؟

قطعاً توی این هم مسیری، تنهائی هاتون رو با هم قسمت کردین، شادی هاتون رو هم همینطور. گاهی وقتها هم که تو راه گم شدین، پناه همدیگه بودین ...

یک وقتهائی که یکی تون از ادامه راه خسته میشد اون یکی دیگری رو ترغیب میکرد، زیر بال و پرش رو میگرفت و بلندش میکرد، یا اینکه یه جاهائی خسته میشدین اما هر کدوم به عشق همسفری با اون یکی، شونه به شونه با هم راه میرفتین و ادامه می دادین ...

همه چی خوب پیش میره، تا اینجا نقشه زندگی هر دوتون یکی است. اما وقتی میرسین به یه دو راهی، نقشه رو نگاه میکنین، از اینجا به بعد نقشه هاتون با هم فرق داره!

فکر میکنید اگه تو راه بمونین کسی نیست به جلو هولتون بده!

کسی نیست زیر بال و پرتون را بگیره!

یا فکر میکنید اصلا به عشق کی بقیه راه رو برم ؟!

اما گروه دیگه ای هستند که به خودشون، به حسشون، به درسهائی که تو این گمراهی گرفتن اعتماد میکنند و سعی میکنند ادامه راه رو با اتکا به نفس بیشتری طی کنند.

اونا یه فرقی دارند و اینه که میدونند باید از درسهایی که از همراهشون تا به اینجا گرفتند برای ادامه راهشون استفاده کنند. اونا باور دارند هیچ همراهی بی هدف نیست.

اونا به راهنمای اصلیشون ایمان دارند، اعتقاد دارند کسی بالای سر خودشون و همراهشون هست که جاده زندگی رو براشون امن میکنه.

پس با خیال راحت به راهشون ادامه میدن.

این دسته باور دارند اون راهی رو که تا به این جا طی کردند باعث رشدشون شده ...

خیلی جاها دلتنگ همراهشون هستند، اما از کجا معلوم ؟

شاید اون دو تا باید قوی تر بشن، هر کدوم مسیرهای تازه ای رو طی کنند، درسهای جدید یاد بگیرند، آماده بشن تا این درسها رو به یکی دیگه یاد بدن، اون وقت دوباره سر یه دو راهی که قراره یکی بشه، کنار هم قرار بگیرند و ادامه راه رو با هم طی کنند ...

همه و همه ی این راه ها برای رشد ماست، یه وقتهائی یکی همراه خوبی براتون نمیشه، براتون پشت پا میگیره، یه وقتائی هولتون میده تو چاله و ناخودآگاه یه جاهائی توی تاریکی شب تنهاتون میذاره.

همه اینها قلبتون رو به درد میاره، اما وقتی مسیرتون رو ازش جدا کردین و تو راه جدید قدم میذارین، حواستون رو جمع میکنید، چاله ها رو میبینین، حواستون هست که توش نیفتین، دقت میکنید که همه تکیه گاهتون رو به یکی ندین که اگه یه وقت شونه خالی کنه با مخ زمین بخورین !

اینبار دیگه یاد گرفتین تو تاریکیها از خودتون مراقبت کنید. تجربه هاتون، مثل یه فانوس جلوی پاتون رو روشن میکنه.

حالا میبینین که چقدر رشد کردین، اون وقت برای اون همراهتون هم دعای خیر میکنین چون میفهمین اونم مربیتون بوده و درسهائی بهتون داده که حالا به اینجا رسیدین.

درسته !

هر راهی که تو نقشه زندگیتون مشخص شده هدفی رو تو دلش داره و هر همراهی که تو این راه کنارتونه، مربی شماست که درسهای زندگی رو بهتون یاد میده و این شما هستین که با توکل به خدا و با اتکا به اعتماد به نفس خودتون و با اطمینان به مسیری که کائنات براتون در نظر گرفته انتخاب میکنین که تو جاده زندگی قدم بذارین و مسیر تازه زندگیتون رو درست مشخص کنین ...

همیشه قدرتمند و ثابت قدم باشید



من توانگرم.
من به توانگری دیگران حسرت نمیخورم،
به خدا رو میکنم، هدایت او را میجویم و توانگر میشوم.
دیگران نیز به توانگری من حسرت نمیخورند،
به خدا رو میکنند و هدایت او را میجویند و توانگر میشوند.
در این کائنات، کامیابی و توانگری بیکران برای همه هست
.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد