شعر شهدا

شعر شهدا

روزگاری شهر ما ویران نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

صحبت از موسیقی عرفان بود

هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود

دختران را بی حجابی ننگ بود

 رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

دخترحجب حیا غرتی نبود

 خانه فرهنگ کنسرتی نبود

مرجعیت مظهر تکریم بود

حکم او را عالمی تسلیم بود

یک سخن بود و هزاران مشتری

 ان هم از لوث قرائت ها بری

وای که در سالهای سیاه دوهزار

کار فرهنگی شده پخش نوار

ذهن صاف نوجوانان محل

پر شد از فیلم های مبتذل

پشت پا بر دین زدن آزادگیست

 حرف حق گفتن عقب افتادگیست

آخر ای پرده نشین فاطمه

 تو برس بر داد دین فاطمه

بی تو منکر ها همه معروف شد

کینه توزی با ولی مکشوف شد

در به روی رشوه گیران باز شد

 دشمنی با نائبش آغاز شد

بی تو دلهامان به جان امد بیا

کاردها بر استخوان امد بیا

گوش کن اینک نوای جنگ را

قصه ای از شهر بعد از جنگ را

قصه ای پرسوز تاب و التهاب

قصه ای تلخ و سراسر اظطراب

قصه شهری که غرق درد بود

 اتش شهوت درونش سرد بود 

شهر ما شب های خیبر یاد داشت

 رمز یا زهرا وحیدر یاد داشت

شهر ما همت درون سینه داشت

با شهادت انس از دیرینه داشت

شهر ما روح خدا در دست داشت

 صد هزاران عاشق سرمست داشت

ناگهان این شهر ما بی درد شد

 اتش غیرت درونش سرد شد

حال راز ها در شهرقصه چپ شده

پوشش خاکی لباس رپ شده

دیگر از جبهه در ین جا رنگ نیست

دیگر ان حال و هوای جنگ نیست

یا خمینی ای خلیل بت شکن

خیز و بنگر فتنه های شهر من

جبهه و یاران من گم گشته اند

 غرق در نسیان مردم گشته اند

پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟

یاد جبهه یاد ان خونین تفنگ

شهر من حجب و حیایت پس چه شد

 ناله مهدی بیایت پس چه شد

ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟

کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟

ای جماعت ناله ام را بشنوید

درد چندین ساله ام را بشنوید

ای شما ان سوی اتش رفتگان

ای شما اغوش لیلا خفته گان

بنگرید این لکه های ننگ را

 فتنه های شهر بعد از جنگ را

عده ای با نامتان نان می خورن

 ای شهیدان خونتان را می خورن

جنگ رفت و شهر ما تاریک شد

راه وصل عاشقان باریک شد

شما رفته مردم ریایی شدند

و برخی دگر شیمیایی شدند

نه ان شیمیایی که در جنگ بود

نه ان گاز سمی که بی رنگ بود

همانان که رنگ ریا می زنن

همانان که بر سینه سنگ خدا میزنند

همانان که یادی زدین می کنن

فضا را پر از ادکلن می کنن

به یک چک رشوه خور میشوند

به یک حکم مسئول کل میشوند

همانان که در بی حجابی تکند

سزاوار یک قبضه نارنجکند

به سنگ تهاجم محک می شوند

به مثل عروسک بزک میشوند

از اینها بپرسید که مهران کجاست

شلمچه حلبچه فاو  مریوان کجاست؟

از اینها بپرسید همت که بود ؟

 از این ها بپرسید باکری که بود ؟

 از این ها بپرسید که بابایی که بود؟

 رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟

کسی فکر گلهای این باغ نیست

کسی مثل ان روزهای داغ نیست

همه ناگهان عافیت خو شدند

به یک شب از این رو به ان رو شدند

کسی بر شهیدان سلامی نگفت

رضای خدا را کلامی نگفت

بیایید مردم که بهتر شویم

در این ابشار خدائی تر شویم

بیایید تجدید پیمان کنیم

نگاهی به قبر شهیدان کنیم 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 13:58 http://boshroyehciti.blogfa.com

سلام
خسته نباشید
وقتتون بخیر
مطالب جالبی بود

بهترین دوست کیه؟؟؟؟
بد شانس ترین و خوش شانس ترین....

منتظر نظرات بسیار ارزنده شما هستم
موفق و پیروز باشید در پناه ایزد منان

محمد جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 15:06 http://daneshgahsayar.blogfa.com/p://

سلام، خسته نباشید، در صورت تمایل به این وب سایت سر بزنید و اگر دوست داشتید با نام "نسخه های شفابخش" لینک نمایید. متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد