سرود آفرینش

سرود آفرینش « دکتر علی شریعتی» 

باتشکر از دوست خوبم نگین از مشهد

در آغاز ، هیچ نبود ،

کلمه بود ،

و آن کلمه خدا بود

و کلمه ، بی زبانی که بخواندش ،

و بی اندیشه ای که بداندش ، چگونه می تواند بود؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود ،

و با نبودن ، چگونه می توان بودن؟

و خدا بود و با او عدم ،

و عدم گوش نداشت .

حرفهایی هست برای گفتن ،که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .

و حرفهایی است برای نگفتن ؛

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند.

حرفهایی شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایند .

و سرمایه ی ماورایی هر کسی

به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد .

حرف هایی بی تاب و طاقت فرسا ،

که همچون زبانه های بی قرار آتشند .

و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند .

کلماتی که پاره های بودن آدمی اند ...

اینان هماره در جست و جوی مخاطب خویشند ،

اگر یافتند ، یافته می شوند ....

و در صمیم وجدان او آرام می گیرند .

و اگر مخاطب خویش را نیافتند ، نیستند .

و اگر او را گم کردند ، روح را از درون به آتش می کشند

و دمادم حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند .

و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت ،

که در بی کرانگی دلش موج می زد و بی قرارش می کرد ،

و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟

هر کسی گمشده ای دارد ،

و خدا گمشده ای داشت .

هر کسی دو تاست ،

و خدا یکی بود .

هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست .

هر کسی را نه بدان گونه ای که هست احساسش می کنند ،

بدان گونه که احساسش می کنند ، هست .

انسان یک لفظ است

که بر زبان آشنا می گذرد

و بودن خویش را از زبان دوست می شنود .

هر کسی کلمه ای است که از عقیم ماندن می هراسد ،

و در خفقان جنین ، خون می خورد .

و کلمه مسیح است .

آن گاه که روح القدس  - فرشته ی عشق –

خود را بر مریم بی کسی ، بکارت حسن ، می زند .

و با یاد آشنا ، فراموش خانه ی عدمش را فتح می کند .

و خالی معصوم رحمش را

- که عدمی است خواهنده ، منتظر ، محتاج –

از حضور خویش لبریز می سازد .

و آن گاه مسیح را

که آن جا چشم به راه شدن خویش بی قراری می کند،

می بیند ، می شناسد ، حس می کند .

و این چنین ، مسیح زاده می شود .

و در آگاهی دیگری ، به خود آگاهی می رسد .

که کلمه در جهانی که فهمش نمی کند ،

عدمی است که وجود خویش را حس می کند ،

و یا وجودی که عدم خویش را .

و در آغاز ، هیچ نبود ،

کلمه بود ،

و آن کلمه ، خدا بود .

عظمت همواره در جست و جوی چشمی است که او را ببیند .

و خوبی در انتظار خردی است که او را بشناسد .

و زیبایی همواره تشنه ی دلی که به او عشق ورزد .

و جبروت نیازمند اراده ای که در برابرش به دلخواه رام گردد .

و غرور در آرزوی عصیان مغروری که بشکندش و سیرابش کند.

و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پر جبرت و مغرور ،

اما کسی نداشت .

خدا آفریدگار بود .

و چگونه ٌ/strong>

و هر کسی به اندازه ی داشتن هایش ، می خبود

و چگونه می توانست مهر نورزد ؟

بودن می خواهد !

و از عدم نمی توان خواست .

و حیات انتظار می کشد ،

و از عدم کسی نمی رسد .

و دانستن نیازمند طلب است ،

و پنهانی بی تاب کشف ،

و تنهایی بی قرار انس

و خدا از بودن بیشتر بود ،

از حیات زنده تر

و از غیب پنهان تر

و از تنهایی تنهاتر

و برای طلب بسیار داشت

و عدم نیازمند نیست

نه نیازمند خدا ، نه نیازمند مهر

نه می شناسد ، نه می خواهد و نه درد می کشد و نه انس می بندد .

و نه هیچ گاه بی تاب می شود

که عدم نبودن مطلق است ،

اما خدا بودن مطلق بود .

و عدم ، فقر مطلق بود و هیچ نمی خواست ،

و خدا غنای مطلق بود .

و هر کسی به اندازه ی داشتن هایش ، می خواهد ،

و خدا گنجی مجهول بود

که در ویرانه ی بی انتهای غیب ، مخفی شده بود .

و خدا زنده ی جاوید بود

که در کویر بی پایان عدم ، تنها نفس می کشید .

دوست داشت چشمی ببیندش .

دوست داشت دلی بشناسدش .

و در خانه ی گرم از عشق ، روشن از روشنایی ، استوار از ایمان و پاک از خلوص ، خانه گیرد .

و خدا آفریدگار بود و دوست داشت بیافریند .

زمین را گسترد .

و دریاها را از اشک هایی که در تنهایی اش ریخته بود پر کرد.

و کوه های اندوهش را

که در یگانگی دردمندش ، بر دلش توده گشته بود ،

بر پشت زمین نهاد .

و جاده ها را – که چشم به راهی های بی سو بی سر انجامش بود-

بر سینه ی کوه ها و صحراها کشید .

و از کبریایی بلند و زلالش ، آسمان را برافراشت .

و دریچه ی همواره فروبسته ی سینه اش را گشود .

و آه های آرزومندش را – که در آن از ازل به بند بسته بود –

در فضای بی کرانه ی جهان ، رها ساخت .

با نیایش های خلوت آرامش ، سقف هستی را رنگ زد ،

و آرزوهای سبزش را در دل دانه ها نهاد ،

و رنگ نوازش D dir="rtl">در حفره ی عمیقش دامن کشیده بود ،

چند گامی ا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد