-
انگشتر را در کدام انگشتتان می گذارید
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 09:40
انگشتر را در کدام انگشتتان می گذارید * انگشت شست * انگشت اشاره * انگشت وسط * انگشت انگشتری * انگشت کوچک * انگشتر به دست نمی کنم . جواب تست انگشت شست : شما مجذوب کالاهای مدرن و روز هستید از مورد توجه قرار گرفتن لذت می برید شما تفریح کردن را دوست دارید از زندگی لذت می برید و همشه آماده هستید تا با چیزهای جدید رو به رو...
-
تست شناخت روحیه
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 09:32
تست شناخت روحیه با توجه به روحیات خود پاسخ سوالات زیر را در ذهن نگه دارید: ۱-پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب میکنید؟ الف : خرگوش ب : گوسفند پ : گوزن ت : اسب ۲- به آفریقا رفتهاید. به هنگام بازدید از یکی از قبیلهها، آنها اصرار میکنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان...
-
متن زیبا
جمعه 8 مردادماه سال 1389 13:43
متن زیبا ... و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ...اما خسته... ... دلم پرواز می خواهد... ... دیگر کوله ام خالیست... ... دیگر صدای باران هم درمان نیست... ... باید بروم... ... جای من اینجا نیست... ... بروم آنجایی که باران از اوست... ... جایی فراسوی ابرها... ... آنجا که سنگها هم نفس می کشند... راهها به دو راهی خت م نمی...
-
کی شود بینم رخ ماه دل ارای تورا...تا کشم بر دیدگان خاک کف پای تو
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 19:06
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق قدومت دارد نیمه شعبان ، میلاد عزیز دل ، عزیز فاطمه ، یوسف زهرا ، محبوب دلها ، آن عشق والا ، مهربانترین مولا ، بر حضور مقدس حضرت و همه عزیزان و دلدادگانشان مبارک
-
شیطان
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 12:09
شیطان دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از...
-
ملاقات با خدا
جمعه 1 مردادماه سال 1389 15:32
ملاقات با خدا ظهر یک روز سرد زمستانی ، وقتی پروین به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره ی پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل ان را خواند: " پروین عزیزم، عصر امروز به خانه ی تو می ایم تا تو را ملاقات کنم . با عشق ،...
-
یک داستان آموزنده حتماً بخون
جمعه 1 مردادماه سال 1389 15:28
یک داستان آموزنده حتماً بخون در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد . حاکم این شهر عجب مرد بی...
-
گل واژه هایی که کمتر به معنای آن توجه داریم!
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 17:40
تقدیم دوستان جاوید پر معنی ترین کلمه "ما" است آن را بکار ببندیم عمیق ترین کلمه "عشق" است به آن ارج بنهیم بی رحم ترین کلمه "تنفر" است آن را از بین ببریم سرکش ترین کلمه "هوس" است با آن بازی نکنیم خود خواهانه ترین کلمه "من" است از آن حذر کنیم ناپایدارترین کلمه...
-
داستانک
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 16:53
همه شما خوب هستید و همه شما رو دوست دارم . شاید فردا دیر باشد روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی...
-
وقتی کسی را دوست دارید
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 16:49
تقدیم به همه دوستان بشرویه تالک وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس...
-
اشک عشق
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 09:11
اشک عشق قطره؛ دلش دریا می خواست خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست! قطره عبور کرد و گذشت قطره پشت سر گذاشت قطره ایستاد و منجمد شد قطره روان شد و راه افتاد قطره از دست داد و به آسمان رفت و قطره؛ هر بار...
-
زیبا و غمگین، یک داستان عاشقانه
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 09:05
زیبا و غمگین، یک داستان عاشقانه دخترک شانزده ای ساله بود که برای اولین بار عاشق یک پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی...
-
طوطی بی ادب (داستان طنز)
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 09:20
طوطی بی ادب (داستان طنز) ....... یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت. او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا ف اح ش ه هستیم.. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته.. از شما...
-
خونسردترین دروازه بان جام جهانی
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 09:18
خونسردترین دروازه بان جام جهانی خوسرد نیست بنده خدا ! یاد گرفتاریهاش افتاده !... خوسرد نیست بنده خدا ! یاد گرفتاریهاش افتاده ! ( زنم ترکم کرده ، کرایه خونه ، کی این بدبختیها تموم میشه ، بالاخره کی منو سفید رو صدام میکنن ، کرم ضد آفتاب بخرم ؟ یا نخرم ؟ .... تصویر 39% تغییر سایز یافته است (369x193). برای دیدن اندازه...
-
لبخندبدون برنامه ریزی
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 09:14
لبخندبدون برنامه ریزی .... بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو " اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری...
-
.:.مرجان آسمانی.:.
شنبه 26 تیرماه سال 1389 10:42
.:.مرجان آسمانی.:. یک نفر دنبال خدا می گشت،شنیده بود که خدا آن بالاست و عمری دیده بود که دستها رو به آسمان قد می کشد.پس هر شب از پله های آسمان بالا می رفت، ابرها را کنار می زد،چادر شب آسمان را می تکاند ، ماه را بو می کرد و ستاره ها را زیر ورو او می گفت: خدا حتما یک جایی همین جا هاست. و دنبال تخت بزرگی می گشت به نام...
-
کفش های طلایی ...
شنبه 26 تیرماه سال 1389 10:33
کفش های طلایی... تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روزبه روز بیشتر می شد . من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم ، در صف صندوق ایستاده بودم . جلوی من دو بچه کوچک ، پسری 5 ساله و دختری کوچکتر ایستاده بودند . پسرک لباس مندرسی بر تن داشت ، کفشهایش پاره...
-
زیباترین قلب..
شنبه 26 تیرماه سال 1389 10:28
زیباترین قلب.. روزی مرد جوانی وسط شهر ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای به آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردنند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب...
-
شعر
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:27
من کیم؟؟؟... من کیم ؟ نقش حبابی روی آب قایقی افتاده در دست سراب من کیم ؟ تصویر گنگ زندگی عکس مرگ خنده ها در زیر قاب من کیم ؟ گم کرده راهی در ظلام خسته ای چشم انتظار آفتاب من کیم ؟ افسانه ای افسون شده فصل غم آلوده ای از یک کتاب من کیم ؟ آشفته حالی مضطرب تشنه ای در شور زار التهاب من کیم ؟ بیمار عشق آتشین بی طبیب افتاده...
-
شعر
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:25
تنهایی من من اگر پشت خودم پنهانم من اگر خسته ترین انسانم به وفای همه بی ایمانم دل گریان، لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم در غمستان نفسگیر، اگر نفسم میگیرد آرزو در دل من متولد نشده، می میرد یا اگر دست زمان درازای هر نفس جان مرا میگیرد دل گریان، لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم من اگر روح پریشان دارم من...
-
رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:20
امروز تصمیم بگیریم بجای اینکه قربانی تقدیر باشیم استاد تغییر باشیم. راز اول: تمامی آنچه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در درون ماست. راز دوم: تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی،...
-
زنان از دیدگاه های متفاوت
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:16
قابل توجه آقایون زن شاهکار خلقت است برنارد شاو زیباترین خوی زن ، نجابت اوست ارد بزرگ در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل مالرب تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است امرسون زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست آناتول فرانس اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟ ناپلئون مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به...
-
داستانک
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:13
بیمارستان و عشق از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با...
-
جملات کوتاه اما عمیق
جمعه 25 تیرماه سال 1389 16:12
تقدیم به همه دوستان باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دوست داشتن بهترین شکل مالکیت و مالکیت بدترین شکل دوست...
-
به انتظار نشسته ایم::::::
جمعه 25 تیرماه سال 1389 11:15
به انتظار نشسته ایم:::::: وقتی او آمد درهای قلبم را به رویش گشودم و همچون کودکی بی ریا و به دور از تزویر با آغوشی باز پذیرایش شدم غریبه ای را که فرسنگ ها از من دور بود. او قدم به دنیایم گذاشت اما با سنگدلی شاخه های درخت زندگی ام را شکست بی آنکه حتی از نگاه مهربان باغبان شرم کند. پروردگار مهربانم از آسمان نیلگونش نظاره...
-
پروردگارا::::::
جمعه 25 تیرماه سال 1389 11:12
پروردگارا:::::: پروردگارا، مهربانا ... مرا در آغوش امن خود بگیر و با من حرف بزن مرا سرشار از آرامش خود کن مرا در نور خود شستشو بده بیهودگی سایه ها، نارضایتی ها، آرزوها، آزردگی ها، افکار نابجا و هر آنچه را تصور میکنم خودم ساخته ام و مرا از تو جدا کرده است به من نشان بده من به آن محتاجم تا خود را آنگونه ببینم که تو مرا...
-
امید رسیدن به تو::::::
جمعه 25 تیرماه سال 1389 11:04
امید رسیدن به تو:::::: خاکستان قلب ام هنوز به امید پایمال قدم هایت می تپد .... شکسته ام در این شب های بی چراغ بیا نور چشمان تارم زان شبی که سرودی خداحافظ برای همیشه نشسته ام چشم براه چشمانم همیشه بهار و بی بهار بی تو در زردی دستانم خزانم همیشه دلم را در نی لبکی سوخته دمیدند می دمد از دلم دود و آهی هر دم پرواز تا تو...
-
شعر « آی آدمها..»
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 09:10
شعر « آی آدمها...» آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان...
-
توی این مدت ...
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 09:08
توی این مدت ... تقدیم به ...... توی این مدت که نبودی دوباره یه دوست قدیمی مدام بهم سر میزد. میدونی کیو میگم؟ تنهایی.که یکی از دوستای دیرینه و با وفای منه توی این مدت دوباره تنها شده بودم اینا رو گفتم که ازت تشکر کنم که باعث شدی من از تنهایی در بیام نمیدونم این محبتتو چه طوری جبران کنم؟اما مطمئن باش توی دوستیمون چیزی...
-
شعر
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 09:05
شعر با تو ............. بی تو ........... باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی...