وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
- -
- -
- حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
- واژه واژه، سطر سطر صفحه صفحه، فصل فصل گیسوان من سفید می شوند همچنان که سطر سطر صفحه های دفترم سیاه می شوند خواستی که با تمام حوصله تارهای روشن و سفید را رشته رشته بشمری گفتمت که دست های مهربانی ات در ابتدای راه خسته می شود گفتمت که راه دیگری انتخاب کن! دفتر مرا ورق بزن نقطه نقطه حرف حرف واژه واژه سطر سطر شعرهای دفتر مرا مو به مو حساب کن ! ...